به شما گفته است قرارتان حوالی سحر. از ترکیب کلمات اینگونه بر می آید که در همین ۲۴ ساعت گذشته این قول را به شما داده است چون مسلما کسی که قول سحر می دهد لاجرم باید صبح،ظهر یا عصر یا نهایت سحر گذشته این قول را به شما داده باشد. در بیت دوم گله کرده اید که دیشب مثل همه ی شبهای گذشته منتظرش بوده اید . این جور در نمی آید چون اگر به تازه گی از شما جدا شده و قول داده تا سحر بیاید این قول دادن و نیامدن نمی تواند کار هر شب او باشد.شما دیرکردنش را در بیت اول فقط به 24 ساعت محدود کرده اید اما در بیت دوم محکوم است که مدتهاست رفته و نیامده است. این جور در نمی آید...
راستی در مصرع آخر می شد نوشت: چشمم به کوچه بود و دستم به کمر!
سلام ممنون از نگاه تیزبینانهت در مورد امام عصر علیهالسلام، کسی نمیتواند برای ظهور وقت تعیین کند. پس قضیهی تعیین یک زمان مشخص منتفی است. اما میدانیم که ایشان در حوالی سحر تشریف میآورند (روایات اینطور میگویند) و تازه منظور از سحر، پایان شب سیه است، ما هم که گرفتار شب جدایی هستیم، هر لحظه توقع آمدن این بزرگوار را داریم (توقع امر صاحبک لیلک و نهارک: شب و روز توقع ظهور را داشته باش) و به گمان اینکه الان ظهور میکنند و سحر فرارسیده است، چشمِ دلمان سر کوچهی انتظار در جستجو است. امیدوارم منظورم را رسانده باشم . باز هم از نقدتان متشکرم نقد دوم اصلا وارد نیست، چون وزن شعر مشکل دار میشود و تازه اگر هم وزن ایرادی پیدا نمیکرد، چشم سر کوچه بودن به نظرم زیباتر و شاعرانهتر است.
سلام ای عزیز گرامی. در رابطه با موضوع شعر که اینقدر مقدس است جای صحبتی نمیماند. به نظر بنده [دیشب هم] کمی از روان بودن شعرتان کاسته است. نظر شخصی بود امیدوارم باعث ناراحتی نشده باشم. همیشه پر شعر باشید... یا حق
ممنون، اگر چه وزن شعر از روان بودن قدری دور میشه، اما غلط نمیشه. انشالله تو کارای بعدی.
جالب بود . وقت کردی یه سری به منم بزن و نظری بده
سلام
گفتی کـه قـرارمــان حوالی سحــر
رفتی و نیــامـد از تو تـا صبح خبــر
دیشب هم دوباره مثل همه شب
چشمم سر کوچه بود و دستم به کمر!
به شما گفته است قرارتان حوالی سحر. از ترکیب کلمات اینگونه بر می آید که در همین ۲۴ ساعت گذشته این قول را به شما داده است چون مسلما کسی که قول سحر می دهد لاجرم باید صبح،ظهر یا عصر یا نهایت سحر گذشته این قول را به شما داده باشد. در بیت دوم گله کرده اید که دیشب مثل همه ی شبهای گذشته منتظرش بوده اید . این جور در نمی آید چون اگر به تازه گی از شما جدا شده و قول داده تا سحر بیاید این قول دادن و نیامدن نمی تواند کار هر شب او باشد.شما دیرکردنش را در بیت اول فقط به 24 ساعت محدود کرده اید اما در بیت دوم محکوم است که مدتهاست رفته و نیامده است. این جور در نمی آید...
راستی در مصرع آخر می شد نوشت:
چشمم به کوچه بود و دستم به کمر!
سلام
ممنون از نگاه تیزبینانهت
در مورد امام عصر علیهالسلام، کسی نمیتواند برای ظهور وقت تعیین کند. پس قضیهی تعیین یک زمان مشخص منتفی است. اما میدانیم که ایشان در حوالی سحر تشریف میآورند (روایات اینطور میگویند) و تازه منظور از سحر، پایان شب سیه است، ما هم که گرفتار شب جدایی هستیم، هر لحظه توقع آمدن این بزرگوار را داریم (توقع امر صاحبک لیلک و نهارک: شب و روز توقع ظهور را داشته باش) و به گمان اینکه الان ظهور میکنند و سحر فرارسیده است، چشمِ دلمان سر کوچهی انتظار در جستجو است. امیدوارم منظورم را رسانده باشم . باز هم از نقدتان متشکرم
نقد دوم اصلا وارد نیست، چون وزن شعر مشکل دار میشود و تازه اگر هم وزن ایرادی پیدا نمیکرد، چشم سر کوچه بودن به نظرم زیباتر و شاعرانهتر است.
سلام ای عزیز گرامی.
در رابطه با موضوع شعر که اینقدر مقدس است جای صحبتی نمیماند.
به نظر بنده [دیشب هم] کمی از روان بودن شعرتان کاسته است. نظر شخصی بود امیدوارم باعث ناراحتی نشده باشم.
همیشه پر شعر باشید...
یا حق
ممنون، اگر چه وزن شعر از روان بودن قدری دور میشه، اما غلط نمیشه. انشالله تو کارای بعدی.
ای کاش در خانه می ماندم و با نسیم سحری هم آغوش می شدم
و از او نشان کوی تو را می خواستم
سلام مهدی
چه شاعر با شخصیتی، به مو هم سر می زندنده؟
عدی ام
تو که جیک جیک مستونت بود
یاد زمستونت بود؟
این یعنی چی؟
سلام دوست خوبم
بعد از نبودنی به روزم کردم
تا نگاهم کنی
نمی خواهی ببینی چه کرده ام؟
.
با احترام: پویا آریانا